شروع مرارت های شیرین مادر شدن
به محض این که وارد ماه سوم شدم روزای سخت هم از راه رسید. روزایی که نمی تونم غذا بخورم. هیچ بویی رو نمی تونم تحمل کنم. حوصله هیچ چیز و هیچ کس رو ندارم. بوی همه چی آزارم میده . نمی تونم غذایی که درست می کنم رو بخورم. دوست ندارم خونه کسی برم یا حتی با کسی تلفنی حرف بزنم. دوست دارم تنها باشم و بخوابم. هر سری که می رم دکتر فقط می گه داری وزن کم میکنی و مرتب افت فشار. همه اینا سختی هایه که یه صدف می کشه برای پرورندون مروارید درونش. عاشقتم مروارید کوچولوی مامان. جونم به جوونت بنده. من اگه ضعیف میشم اگه دارم اذیت میشم فدای تک به تک سلولهای بدنت. تو هر چی کم داری از بدن مامان بگیر عزیز دلم. اصلا خدا این تاج رو به همین دلیل به سر من و تموم ماد...
نویسنده :
مریم
14:05